اصلا داشتم شاخ در میاوردم ، همه سبز بودیم ولی به نفر کناریش اعتماد نداشت چون خودشو شبیه بسیجیها در آورده بود.
مگه موسوی نگفت با حفظ هویت تو 22 بهمن حاضر بشید، چرا اینقدر دو دستگی ایجاد میکنید ، به خدا اگه موسوی هم رییس جمهور میشد 1 ساله راهتون رو جدا میکردید.
بابا اینجا رومانی نیست ، اینجا اکراین نیست ، الان زمان قبل از انقلاب نیست.
آخه این ایدهی اسب تروا از مغز کدومتون تراوش کرده بود.
ما خودمون هم همدیگر رو گم کردیم، باور کنید نصف جمعیت حداقل سبز بود ، شاید لااقل با 100 نفرشون صحبت کردم ولی همه بسیجیوار اومده بودند.
تازه تو برگشت که همدیگر رو شناخیتم شروع کردیم به شعار دادن که خیلیهامون رفته بودند.
فقط آب به آسیاب دشمن ریختیم.
ای خدا .... ، هر چی میکشیم از دست این رهبرای خارج نشین میکشیم، از خمینی بگیر بیا اینور.
بابا شما واقعا از شرایط ایران دورید.
هر چی قهرمان ملی بوده داخلی بوده ، از هر کی زخم خوردیم خارجی بوده.
فقط یه نمونه شرایط دکتر مصدق رو به ذهنتون بیارید که حتی برای معالجه حاضر نشد بره خارج از کشور ، چون گفت شاید به من اجازهی برگشت ندن و جسدم تو غربت به خاک سپرده بشه.
واقعا که ما چقدر زود تاریخمون رو فراموش میکنیم.